شعر کودکانه من و خواهرم

شعر کودکانه من و خواهرم, شعر کودکانه, شعر برای کودکان,دنیای کودکانه


توی خانه جنگ است
جنگ من با خواهر

پشت بالشتش باز
او گرفته سنگر

خرسی ما با اوست
من تک و تنهایم

می خورد گاهی تیر
توی دست و پایم

من تفنگم جاروست
او تفنگش کفگیر

گوله های جوراب
می شود بمب و تیر

ما به هم ساعت ها
تیر می اندازیم

هردو مان در این جنگ
عاقبت می بازیم

شعر کودکانه سلام بابا

,شعر کودکانه, شعر کودکانه سلام بابا, شعر برای کودکان,دنیای کودکانه


شب شد و باز دوباره
پیدا شده ستاره

ماه دوباره تابیده 
روز چی شده ؟ خوابیده 

تَق تَق تَق ، تَقانه
بابا آمد به خانه

صدای پا شنیدم
از جای خود پریدم

سلام بابا ، بفرما !
خسته نباشی بابا

بوسۀ داغ و لبخند
عطر شکوفه و قند

دو دست گرم و خسته 
پاکت و کیف و بسته

سیب و انار ، گلابی
شب شده سبز و آبی